[شعله]پارت ۹
تهیونگ با اسبش به جنگل رفته بود و جیهوپ با احتیاط دنبالش
جیهوپ پشت درخت قایم شد..
با دیدن اون...حواسش پرت شد و پاش به چوب رف و صدای شکستن چوب اومد
ته سریع به سمت هوپی برگشت
هوپی زیر لب گفت : لعنتی...
ته : میدونم اونجایی
به سربازانش دستور داد تا به سمت درخت برن...
هوپی با خودش : باید...بکشمشون...
یه سرباز نامه رو از ته گرف و با اسبش رف
خیلی دیر شده بود.....نامه به دست دشمن رسیده بود
هوپی با همه ی سرباز ها جنگید و کشت..ولی
ته با یه جادویی هوپی رو به زمین کوبوند
هوپی نمیتونست از زمین بلند شه
هوپی : اییی...
ته : بیبین کی اینجاس...هوسوک...بهترین تیر انداز ولیعهد
پوزخندی زد و ادامه داد...
پس تو میخاستی جلوی منو بگیری؟....تو هیچوقت نمیتونی مانع کارم شی...خب...میخای بکشمت...یا بلای قدرت جنگلو به سرت بیارم؟
اومم...حوصله ندارم تا جادو کنم..میکشمت
شمشیرشو برداشت
هوپی فقط با حالت ضعیفی و بی توانی نگاش میکرد
ته شمشیرش رو برد بالا و با سرعت به سمت هوپی داشت میاورد
هوپی چشاشو محکم بست
ولی....
دست ته بالا مونده بود...نمیتونست شمشیرو تکون بده
جین با قدرتش نگه داشتع بودتش
جیهوپ پشت درخت قایم شد..
با دیدن اون...حواسش پرت شد و پاش به چوب رف و صدای شکستن چوب اومد
ته سریع به سمت هوپی برگشت
هوپی زیر لب گفت : لعنتی...
ته : میدونم اونجایی
به سربازانش دستور داد تا به سمت درخت برن...
هوپی با خودش : باید...بکشمشون...
یه سرباز نامه رو از ته گرف و با اسبش رف
خیلی دیر شده بود.....نامه به دست دشمن رسیده بود
هوپی با همه ی سرباز ها جنگید و کشت..ولی
ته با یه جادویی هوپی رو به زمین کوبوند
هوپی نمیتونست از زمین بلند شه
هوپی : اییی...
ته : بیبین کی اینجاس...هوسوک...بهترین تیر انداز ولیعهد
پوزخندی زد و ادامه داد...
پس تو میخاستی جلوی منو بگیری؟....تو هیچوقت نمیتونی مانع کارم شی...خب...میخای بکشمت...یا بلای قدرت جنگلو به سرت بیارم؟
اومم...حوصله ندارم تا جادو کنم..میکشمت
شمشیرشو برداشت
هوپی فقط با حالت ضعیفی و بی توانی نگاش میکرد
ته شمشیرش رو برد بالا و با سرعت به سمت هوپی داشت میاورد
هوپی چشاشو محکم بست
ولی....
دست ته بالا مونده بود...نمیتونست شمشیرو تکون بده
جین با قدرتش نگه داشتع بودتش
۳.۶k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.